ساعت۶:٣٠ پنج شنبه 26 تیر 1399 قرارمون ابتدای مسیر کوهنوردی داراباد بود، تقریبا همه به موقع رسیدن، یه خوشوبش و آشنایی ابتدای، یه صبحانه فوری، یکم صحبت در مورد کرونا و بعد توی یه هوای ابری و خنک، ساعت ٧ حرکت کردیم.
تیم به دو گروه تقسیم شد،
یه عده سریعتر و یه عده آرومتر. اولین ایستگاه قهوهخونه بود، یه استراحت کوتاه کردیم و از اینحا به بعد عمو سهیل سرقدم شد🤨.
اینقدر آروم میره حوصلهی آدم سر میره🤨 ای بابا چرا راه نمیره این عمو سهیل!
۴۵ دقیقه راه رفتیم و یه استراحت دیگه، کنار رودخونه یه آبی به سرو رومون زدیم و یه چیزایی خوردیم( قسمت بدش این بود که بخاطر کرونا نه میتونستیم از کسی چیزی بگیریم و نه به کسی چیزی بدیم🤨) و دوباره همون بازی مسخره، آروم آروم مثل لاکپشت حرکت کردیم تا رسیدیم به آبشار، آبشار کم آب ولی با حوضچههای پرآبِ چال مگس.
از اینجا یه کم مسیر چالشی میشد،
باید باتومهامون رو کنار میزاشتیم، به حرفها و راهنماییهای عمو سهیل گوش میدادیم و دست به سنگ میشدیم🤪 و شدیم، و همونطور که عمو سهیل یادمون داده بود، توی هر قدم حتما سه نقطه از چهار نقطه بدنمون( دستوپا) حتما رو زمین بود. بعد از چالش دست به سنگ کوهپیمایی مون رو با کمترین سرعت ممکن ادامه دادیم تا رسیدیم به باغچه خلیل.
اینجا تقریبا وسط راه بودیم، ۵ کیلومتر پیمایش و ٨٠٠ متر ارتفاع
عمو سهیل کلی از کوه و کوهنوردی برامون صحبت کرد، خرده گرفت بهمون که اول برنامه دو تیم شدیم و ما تازه فهمیدیم که درس برنامه امروزمون آرامش و صبر توی کوهِ. یه استراحت حسابی کردیم و تجدید قوا، و قرار شد چیزایی رو که عمو سهیل یادمون داده توی ادامه مسیر امتحان کنیم. چجوری قدم برداریم، چجوری نفس بکشیم، چجوری تو سرازیری حرکت کنیم چجوری سربالایی بریم و یکعالمه چجوری دیگه.
تو مسیر برگشت کلی چالش رو پشت سر گذاشتیم، خسته شدیم ولی همه سالم رسیدیم🙂. دم همه گرم.
تندیس طلایی برنامههم میرسه به کیان که علارقم کفش و لباس نا مناسب و دیرخوابی شب گذشته و با وجود کلی ناله، خودشو رسوند به آغوش پدر🙂. و اینگونه اولین خان از هفت خان رو گذروندیم و میریم که آماده بشیم برای خان دوم.
خوب باشید.