گزارش برنامه‌های برگزار شده

گزارش برنامه‌هایی که در این صفحه می‌بینید شبیه هیچ گزارش برنامه دیگری نیست. بیشتر شبیه قصه است، شبیه شعر است، تک‌تک کلمات از دل بر آمده‌اند، از نگاه تازه‌ای که طبیعت به آدمی بخشیده است آغاز شده و به عمقی که در زندگی ایجاد شده، می‌انجامد. این همان قصه همنشینی با طبیعت است، آن جایی که با خودت روراست می‌شوی و با تمام وجودت درک می‌کنی که باید از طبیعت آموخت و زندگی را وسعت بخشید.

گزارش برنامه‌های مانوژا همگی توسط شرکت‌کننده‌ها و در روزهای بعد از برگزاری برنامه‌ها نوشته شده‌اند، کلماتی که شما را با خود به همان روزها و ساعات می‌برند و همقدم می‌شوید با مانوژا، با طبیعت…

بیا این جا گم شویم!

1400/11/24 6:05:4224 بهمن 1400|

تازه به هم رسیده بودیم. خانواده‌های جدید، بچه‌های جدید؛ و چهار روز پیش روی‌مان بود. که می‌توانست از بهترین روزهای عمرمان باشد یا برعکس. قرارمان دیدار در سالن ترانزیت فرودگاه بود. هواپیما تاخیر داشت و [...]

روایت برنامه هالووین در کاروانسرای مخوف

1400/11/4 11:09:2218 آبان 1400|

نمیدونم این خاصیت همه‌ی کاروانسراهاست یا فقط دیر گچین این‌طوریه. انگار توی دلِ نرسیدن‌ حس یه جور رسیدن رو بهت می‌دن. یه رسیدنی که می‌دونی همیشگی نیست اما می‌تونه فرصت بده بهت که خستگی‌هات [...]

روایتی از شب مانی جنگلی بچه ها

1400/11/4 11:09:472 آبان 1400|

از دل‌انگیز‌ترین صبح‌ها، صبح روز شروع سفره. همون صبحی که توی تاریکی و آفتاب نزده از خونه میزنی بیرون و می‌دونی داری پا میذاری تو یه دنیا ماجرا و تجربه. همون صبحی که شب [...]

روایت صعود به قله دماوند (گروه سوم)

1400/7/12 10:26:5820 شهریور 1400|

صبح سه‌شنبه است. حوصله‌اش را ندارم. لج کرده‌ام. دل بستن ممکن نیست. خواستن توانستن نیست. کوله را بی رمق جمع می‌کنم. همه حواسم را اما، می‌دهم تا کسی نفهمد چقدر قهرم. با همه دنیا [...]

گزارش صعود به قله میشینه مرگ

1401/10/25 13:19:4712 تیر 1400|

از خانه بیرون می‌زنم. سعی می‌کنم در را به آهسته‌ترین شکل ممکن ببندم که اهل خانه بیدار نشوند. نیمه‌شب‌ها از آسانسور می‌ترسم پس آرام و آهسته از راه پله پایین می‌آیم و در حیاط [...]

بارگذاری مطالب بیشتر
بازگشت به بالا