با من خیال کن!
دیدار تو کشتزار نور است... فکر کن یک عمممر شبهایت را توی آپارتمان صبح کرده باشی... الان رسیدهای به یک جایی که از تاریکی چشم چشم را نمیبیند. دریا که هیچ، نیم متر جلوتر از [...]
دیدار تو کشتزار نور است... فکر کن یک عمممر شبهایت را توی آپارتمان صبح کرده باشی... الان رسیدهای به یک جایی که از تاریکی چشم چشم را نمیبیند. دریا که هیچ، نیم متر جلوتر از [...]
صبح سهشنبه است. حوصلهاش را ندارم. لج کردهام. دل بستن ممکن نیست. خواستن توانستن نیست. کوله را بی رمق جمع میکنم. همه حواسم را اما، میدهم تا کسی نفهمد چقدر قهرم. با همه دنیا [...]